ܓܨخطــ خطــ یهایی از سر دلتنگی ܓܨ
ــــــــ شـایــد مرهمــی باشــد برای دردهـــا...دردهـــایـــی کــه نمیـشـود به زبــــان آورد ــــــــ
کاش میشد خویشتن را بشکنیم یک شب این تندیس من را بشکنیم بشکنیم این شیشه ی صد رنگ را این تغافل خانه ی نیرنگ را آسمان دوستی ابی تر است شب در این آیینه مهتابی تر است من ! نمیگویم کسی بی درد نیست... هر کسی دردی ندارد ،مرد نیست لیک ، میگویم که فصل سوختن عشق را هم میتوان اموختن... غصه را ، گر میتوان ترمیم کرد... خنده را هم ، میتوان تقسیم کرد کاش میشد ما صمیمی تر شویم در محبت ها قدیمی تر شویم... روزهای کودکی یادش به خیر کوچه های شاد و آبادش به خیر.... هر که ، می آمد به باغ دوستی... میگرفت ،آنجا نشان از دوستی... آه! من با او رفاقت داشتم ... من به آن آیینه عادت داشتم.... کاش میشد، که برگردیم آه....! عشق را با خود بیاموزیم آه...!!!!
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:سلام سامان جان خواهش ميكنم
قالب رايگان وبلاگ پيجك دات نت |